حضور مستقیم پیامبر اکرم-صلّی الله علیه وسلّم- در میان صحابه-رضیالله عنهم- و نظارت دقیق و کنترل حوادث از نزدیک به رهبری ایشان، سبب شد که تعریف دین و فلسفهی آن و شأن نزول آیات به طور صحیح در اختیار مردم قرار گیرند و انشقاق و اختلافات در خصوص دین، از وسعت بسیار کمتری برخوردار باشند. اگر مشکل و معمایی برای عموم و یا اصحاب ایده پیش میآمد، شخص پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم-راهنمایی و شفافیت امر را بر عهده گرفته و اجازهی تولد ادیان جنبی و افکار مشکوک را نداده و در سایهی وحی الهی و حضور مستمر ایشان در میان جامعه، پروسههای تحریفی به شکست میانجامیدند. پس از سپری شدن دوران سی سالهی خلافت راشده، به تدریج قرائتها و برداشتهای خودسرانه از دین سر برافراشتند و به تبع آن، تاریخ اسلام شاهد درگیریها و جنگ و جدالهایی بین مسلمین بوده که بیشتر آنها ریشهی اعتقادی داشتهاند. مزید بر این اختلافات، تفاوتها و سلایق، برنامههای مرموز دشمنان دین اسلام برای ایجاد شکاف در بین آحاد امت اسلامی لحظهای متوقف نشده و همواره از این شرایط، نهایت استفاده را بردهاند.
در همهی ادوار حیات اسلام، همواره افرادی بودهاند که با برخورداری از فهم درست از آیات و احادیث و نیز حکمت و فلسفهی دین، به مبارزه با اربابان منحرف فکری و دینی پرداخته و توانستهاند که دین را از دست یغماگران نجات دهند. این یک امر الهی است و خداوند هیچ وقت دین خود را تنها و بدون حامی رها نکرده و نخواهد کرد، زیرا وعدهی الهی مبنی بر حفظ این دین، وعدهای موثق و قطعی است.
در عصر حاضر، یا بهتر بگوییم، عصر بیداری اسلامی، شاهد پیچیدگیهای عمیق در فهم دین و نیز، گرایشات عجیب و غریب دینی هستیم که بسیاری از آنها با وجود آراستگی ظاهری به لباس دین، هیچ شباهت و همخوانی با دین راستین نداشته، بلکه خلاف جهت آن حرکت میکنند. همین گرایشات سبب شده تا دشمنان دیرینهی دین اسلام، بساط فتنه را گسترانیده و از این آب گلآلود، ماهی بگیرند.
بیداری اسلامی درست زمانی هویدا شد که، لزوم پالایش این گرایشات و ناپاکیها از بطن دین احساس میشد. مغرضان، دوشادوش رهبران مذهبی-احساسی و ناآگاه از حقیقت دین، و در معیت دینداران دنیادوست، در حال سوق دادن دین به مسیری بودند که اگر حرکت و فکر بیداری اسلامی به داد آن نمیرسید، سرنوشت دین به جائی میرسید که دیگر آثاری از عزت و ابهت آن باقی نمانده و در نهایت در گوشههای منازل و معابد وابسته به یغماگران به عزلت مینشست. شعار آسمانی بودن دین و زمینی بودن سیاست، و جدائی مطلق این دو، و یا زندانی کردن دین در گوشههای مساجد و جلوگیری از ورود دستورات آن در میان ارکان زندگی بشر، مثالهای ملموس از حیله و نیرنگ دینستیزان برای منکوب کردن و سپس ریشهکننمودن دیناند. بنیانگزاران بیداری اسلامی خوب میدانستند که ریشه و منبع این تحریفات کجاست و درمان آن نیز چه میباشد. و نیک میدانستند که زدودن خرافات و ناخالصیها از دین و برگرداندن بیداری به پیکرهی امت خفته، بدون واکنش نخواهد بود. همچون برداشتن غده از بدن شخص بیمار، که علیرغم حیاتی بودن این عمل، بیمار را به ناله و فغان وا داشته و اعتراض او را بر میانگیزد. لذا با آگاهی از این حقیقت، در این راستا خود را آمادهی برخوردهای تند و شدید دو قشر کرده بودند. ابتدا رهبران و دست اندرکاران ادارات دینی وابسته و خُفته، و سپس دشمنان آگاه، که به دقت در کمین از بین بردن هر نوع حرکت بیداریجویانه نشسته بودند. به هر تقدیر، این حرکت آغاز شد و آهنگ بیداری، در ممالک اسلامی به شیوههای متعدد نواخته شد.
متأسفانه در شناخت بیداری اسلامی و نیز تعریف و تبلیغ آن به عموم، سهلانگاریهایی انجام گرفته و همین ناآگاهی از مفهوم و اهداف درست بیداری اسلامی موجب بروز انتظارات غلط از این حرکت شد. هماکنون، بسیاری از طرفدارن و حتی مخالفان بیداری اسلامی چنین میاندیشند که نقطهی پیروزی بیداری اسلامی زمانی است که حداقل، یک حکومت اسلامی در کشوری ظهور پیدا کرده و با رأی اکثریت، کرسیهای نمایندگی را بدست آورد. این برداشت و انتظار از حرکت بیداری اسلامی، به حدی ناقص و نادرست است که اصل دین را زیر سؤال برده و وسعت آن را محدود و حکمت آن را مخدوش میسازد. فهم نادرست و عدم آشنایی با بیداری اسلامی، سبب شد تا ربودن دولت منتخب مصر و بروز کودتا را شکست بیداری اسلامی تلقی کرده و از سوی برخی از دوستان و دشمنان، ختم بیداری اسلامی خوانده شود و یا به قول دشمنان، شکست اسلام سیاسی، اتفاق بیفتد. از نظر این دسته، اولین و آخرین غایت بیداری اسلامی، فقط و فقط، تشکیل یک دولت است و همهی اهداف به این مسأله ختم میگردد.
بنابراین در این چکیده، قصد داریم به طور خلاصه، زمینهها و گستردگی بیداری اسلامی را بیان کرده تا ان شاء الله، هم انتظار دوستان اصلاح شود، و هم یأس دشمنان این حرکت، فزونی یابد.
برخی از اهداف بیداری اسلامی:
اگر چه حکومت مسألهی مهم و قابل توجهی در رسیدن به اهداف میباشد، ولی در باور اسلامی، حکومت تنها یک ابزار است نه هدف! عکس این باور در جریانهای سیاسی وجود دارد. یعنی جریانهای سیاسی غیر دینی، رسیدن به حکومت را غایت و نهایت قلمداد کرده و برای دستیابی به آن به کارگیری هر نوع روش غیر مشروع را توجیه میکنند. در منشور دین اسلام، بدست آوردن حکومت، زمانی ممکن خواهد بود که در نتیجهی «شورا و رضایت اکثریت» محقق شود. بنابراین بکارگیری زور و ترفندهای غیر انسانی برای رسیدن به کرسی حاکمیت، از نظر شارع، جرمی سنگین و گناهی بزرگ است. شاگردان این مکتب نیز تنها میتوانند از این طریق به این ابزار دست پیدا کنند. مادامی که هدف برخورداری از حکومت، اصلاح، آبادانی و خدمت به خلق باشد، نمیتوان با زیر پا نهادن معیارهای انسانی و حقوق بشر به این هدف دست یافت.
اسلام، برنامهی زندگی است. اگر مکتبی، خود را اینگونه معرفی میکند، باید بتواند همهی شئونات زندگی بشر، اعم از دنیوی و اخروی را در برگرفته و مسؤولیت پاسخگویی به همهی سؤالات و خواستههای انسانها را برعهده بگیرد. دین اسلام، از چنین ویژگی خاصی برخوردار است و در طول حیات خود، ثابت کرده است که دارای برنامهای مطمئن، علمی، منطقی و بر اساس ساختار فطری بشر است. این ویژگی، این امکان را به دین اسلام داده است که از آغاز حرکت تا کنون، همهی رقبا را کنار زده و هر روز بر درخشش خود بیفزاید. بنابراین در راستای این ویژگی دینی، بیداری اسلامی، با توجه به لزوم اصلاح دینی و جدا کردن هر نوع ناسره از بطن دین، قدم در میدان نهاده و اصلاح فرد، خانواده، جامعه و جهان را در رأس برنامههای خود قرار داده است. از اهداف مهم بیداری اسلامی، تربیت انسانهایی است که بتوانند با برداشت صحیح و درست و قرائتهای اصولی دینی، گام برداشته و طبق برنامههای مدوّنی که خداوند برای زندگیشان تعیین کرده، به حیات خود ادامه دهند. لذا رساندن فرد به سطح آگاهی بالا و مجهز کردن او به سلاحهای اندیشه، عقل، منطق و حکمت، از اهداف بزرگ بیداری اسلامی است. به لطف خداوند این اهداف، در سطح جهان بوقوع پیوسته و توانسته است مرزها را درنوردد و جهانی شود.
یکی دیگر از اهداف بزرگ بیداری اسلامی، رساندن جامعه به بلوغ فکری و سیاسی است. مسلمانان با رسیدن به این سطح، میتوانند در میادین سیاسی و اجتماعی جهانی خودنمایی کرده و منطق خود را از این طریق بر کرسی نشانده و بهترین برنامههای سیاسی برای خوشبختی آحاد ملت و رویکردهای اجتماعی برای غالب آمدن بر معضلات را عرضه کنند. این اهداف، گرچه در زمان برخورداری از ابزاری به نام حاکمیت از سرعت بیشتری برخوردار خواهد بود، اما در نبود حاکمیت نیز این طرحها همواره ادامه داشته و پابرجا خواهد ماند. اسلام، یک «جریان سیال» است. ویژگی جریانهای سیال این است که موانع را دور میزنند. بنابراین در تاریخ مشاهده کردهایم که علیرغم وجود موانع بزرگ بر سر راه تعلیم و تربیت راستین دینی، این روند متوقف نشده و راه خود را به شیوهای دیگر در پیش گرفته است.
از اهداف دیگر بیداری اسلامی را میتوان، عقلانی کردن دین دانست. بدین مفهوم که دین، با معیارهای عقلی همسو شده و در اجرای احکام و مؤلفههای اجرایی دینی از نعمت عقل، حکمت و درایت بهرهمند شود. همانطوری که خداوند مکرراً مسلمین را به اندیشیدن و تفکر فراخوانده است. بسیاری از حرکات دینی، به جهت عدم توجه کافی به مسائل عقلی و منطقی، و رویکرد صرفاً احساسی و عاطفی، یا رو به انحراف نهاده و یا تبدیل به آلتی از سوی دشمنان دین برای مبارزه با اسلام شدهاند. معاندین دین اسلام، با مطالعهی دقیق عواطف و احساسات موجود در میان افراد و یا احزاب اسلامی، بسیار ماهرانه از این احساسات به نفع خود و طبق نقشه استفاده کرده و با تبر اسلام، ضربه بر ریشهی دین میزنند. آنچه که در مصر رخ داد، گویای این حقیقت است. یعنی با مدیریت احساسات و عواطف گروههای دینی، توانستند آتش فتنه را در کشور شعلهور کنند، این انحراف در روش، تا جائی پیش رفت که، توانست یک حرکت دینی را در کنار و همسو با کسانی قرار دهد که آشکارا خواهان زدودن دین از جامعه بوده و آشکارا در جهت ترویج سکولاریسم گام بر میدارند. همهی این بلایا، ناشی از دوری جستن از قوهی عقل و منطق است.
بیداری اسلامی، برای ایجاد وحدت فکری در میان امت تأسیس شده است و تلاش میکند تا امت را به درجهای از خودآگاهی و تفکر برساند که در برخورد با مسائل اختلافی، بهترین تصمیم را اتخاذ کرده و با برخورداری از فقه اولویات بتواند در هر مکان و زمانی، مناسب همان مکان و زمان و طبق اصول دین خود حرکت نماید. در حقیقت وحدت فکری، مهمترین نیاز امت اسلامی در عصر حاضر است. در سایهی وحدت فکری میتوان بر بسیاری از ناملایمات غالب آمد و به تعریف واقعی «امت اسلامی» نزدیک شد. رسیدن به این امر مهم، نیازمند تعلیم و تربیت زمانمند است. این امر بخش مهمی از نیروی بیداری اسلامی را به خود اختصاص داده است.
از دیگر اهداف بیداری اسلامی، اصلاح نگرش رابطهی بین دین و سیاست است. این حرکت، با در نظر گرفتن اصل «وسطیت»، دین و دنیا را دو مقولهی مرتبط به هم دانسته و آبادی هر دو را در نظر دارد. شعار جدایی دین از سیاست، که از سوی دشمنان دین طراحی شده و توسط برخی از حرکتها و احزاب احساسی- عاطفی دینی نیز تقویت گردیده، در منشور اسلام جایگاهی نداشته و سیاست، مانند سایر شئونات زندگی در چنبرهی دین قرار دارد. در واقع وظیفهی دین، اصلاح سیاست است. بیداری اسلامی، این امکان را میدهد که مسلمین با برخورداری از درستترین قرائت از دین، به امور سیاسی پرداخته و الگویی زیبا از سیاست درست را به جهان عرضه کنند. همانطوری که شاهد بودهایم، دموکراسی که در نزد غربیان دارای تعریفی ناقص و عقل و عقلانیتی خودمحورانه و منفعتگرایانه است، در اسلام دارای تعریفی کامل بوده و از ضمانت اجرایی نیز برخوردار است.
بیداری اسلامی میخواهد عزّت، افتخار و شعور جمعی را به جامعهی اسلامی برگردانده و به خواب و غفلتهای چند صد ساله، خاتمه دهد. این جریان برای تشکیل امتی فرامرزی تلاش میکند تا بتواند رها از حاکمیتهای جغرافیایی، حاکمیت الله را در قلوب بکارد. مسلمین همواره در کنار فقر فکری، از فقر اقتصادی نیز رنج بردهاند. جهان کنونی عرصهی رقابتهای اقتصادی است. اقتصاد در مفهوم واقعی خود، میتواند توان ملی و دینی کشورها را تحت تأثیر خود قرار دهد. برخلاف فرهنگ مصرفی دولتهای عربی برخوردار از ذخایر نفتی، تولید علم و افزایش توان خلاقیت، از اهداف اصلی برنامههای دین اسلام است. جامعهای فعال، پویا و مستقل که سرمایه و ذخایر آن به طور عادلانه، نه مساوی، بر اعضای جامعه تقسیم شده و فرصتهای شغلی مناسب و مساعد، از خواستهای حرکت بیداری اسلامی است.
مبارزه با فقر، که از نظر اندیشمندان اسلامی، در کنار عدم وجود تربیت و رشد باورهای دینی، منشأ فساد اخلاقی در جامعه است. لذا یکی از برنامههای بیداری اسلامی، تلاش در جهت رشد مؤلفههای اقتصادی و تقویت توان تولید و گسترش استقلال اقتصادی در بلاد اسلامی است. منابع و معادن ممالک اسلامی در غیاب بیداری و آگاهی اسلامی، از سوی استعمارگران قدیم و نوکران داخلیشان، شناسایی و به غارت برده شدند و فرهنگ و آیین انسانساز اسلامی به مضحکهای از سوی غربیان تبدیل شد تا شاید بربریت اجداد و نیاکان خود را سرپوش گذاشته و با ایجاد خود کمبینی و غربزدگی در میان مسلمین، زمینهی ظهور نمادهای شیطانی و فراماسونری را مهیا کنند. در سایهی بیداری اسلامی، مسلمین به اصول دین خود برگشته و اجازه نخواهند داد که با طرحهای شوم دشمنان دین، محبت و دوستی ایمانی متزلزل شده تا به امید خدا، وعدهی الهی مبنی بر طلوع خورشید اسلام، در سراسر جهان بوقوع بپیوندد. در سایهی بیداری اسلامی، بازار ساختگی لعن و تکفیر برادران مسلمان، دچار رکود شده و در مقابل، طلب بخشش و خیرخواهی برای هر آن کس که ندای بندگی الله را سر دهد، به فرهنگ عمومی تبدیل خواهد شد. انسانی که در مکتب بیداری اسلامی به بلوغ فکری رسیده باشد، پرهیز از اختلاف را در رأس اندیشهی خود قرار داده و آن را فدای گرایشات فردی و سلیقهای نمیکند.
بیداری اسلامی، که برگرفته از قرائت صحیح دین با محوریت قرآن و سنت است، وسیعتر از آن است که در دایرهی یک حکومت، خلاصه شود. برنامههای دین همهی شئونات زندگی بشر را در بر گرفته که حکومت، فقط جزئی از آن است. اگر در نقطهای از زمین، بنا به علل خارجی، موفق به تأسیس و بدست آوردن چیزی به نام حکومت نشد، کاروان عظیم بیداری اسلامی به راه خود همچنان ادامه میدهد. همانطوری که پیش از این نیز در غیاب تشکلات رسمی و یا حمایتهای دولتی، توانسته است تا این اندازه توسعه یابد، از این به بعد هم قادر است با برخورداری از تجربهای افزونتر، با سرعتی بیشتر از همیشه، وظیفهی اصلاح و آبادانی را در جهان به جای آورد. بیداری اسلامی چنان ریشهدار است که در بودن و یا نبودن ابزاری به نام «حکومت»، لحظهای از حرکت باز نخواهد ایستاد. بنابراین واژهای به نام شکست، برای «بیداری اسلامی» وجود ندارد و هر رویدادی به مثابهی درسی است برای آیندهای روشنتر و پربارتر. بهیاد آوریم این وعدهی خدایی را که «آینده در قلمرو اسلام» است و بس!
نظرات